21.12.2018 (30.09.1397)
ترامپ راه یلتسن را میرود؟
فردوس
دونالد ترامپ برخلاف میل صنف سیاسی امریکا و در تضاد با استراتژی جنوب آسیای کاخ سفید دستور داده است که خروج نیروهای امریکایی از افغانستان به تدریج آغاز شود. طبق دستور او تا بهار سال آیندهی میلادی باید ۷۰۰۰ نظامی امریکایی خاک افغانستان را ترک کنند. مأموریت افغانستان در امریکا بسیار نامحبوب است و افکار عمومی آن کشور از این ماموریت حمایت نمیکنند. خروج بخشی از نیروهای امریکایی از افغانستان، موضع انتخاباتی دونالد ترامپ را تقویت خواهد کرد. انگیزهی او هم از خروج زودهنگام بیشتر انتخاباتی است. ترامپ شاید ضرورت انتخاباتی خود را با ماموریت دکتر زلمی خلیلزاد نمایندهی ویژهی امریکا برای پایان جنگ افغانستان گره زده است. در مذاکرات خلیلزاد با رهبران طالبان در ابوظبی و دوحه، بحث خروج نیروهای امریکایی مطرح شده بود. ظاهرا در این مذاکرات امارات و عربستان پیشنهاد کرده بودند که طالبان در بدل خروج بخشی از نیروهای امریکایی و تعهد روشن برای خروج کامل، آتشبس را بپذیرند و در جریان آتشبس روی میز مذاکره با حکومت و نیروهای سیاسی افغانستان بنشینند و روی یک نقشهی راه برای پایان جنگ و گذار به وضعیت مسالمت آمیز به نتیجه برسند.
ولی باز هم این تصمیم رییس جمهور ایالات متحده هوشمندانه نیست. این تصمیم بر مبنای واقعیتهای روی زمین نیست. طالبان و حامیان بیرونیشان بر مبنای یک تحلیل تاریخی و مقایسهای به این باور اند که نفس تحمیل یک جدول زمانی برای خروج بر واشنگتن، آنان را به پیروزی نظامی میرساند. آنان تجربهی سال ۱۹۹۲ را در نظر دارند. از سر اتفاق در جنوری سال ۱۹۹۲ هم بوریس یلتسن رییسجمهور وقت روسیه، از پشتیبانی حکومت داکتر نجیب دست کشید. قبل از آن در سپتامبر سال ۱۹۹۱ گورباچف اعلام کرده بود که دیگر به حکومت داکتر نجیب کمک نظامی نمیکند. یلتسن در جنوری سال ۱۹۹۲ کلیه کمکهای مسکو به کابل را قطع کرد و حتا دیپلوماتهای روسی از کابل و شهرهای دیگر خارج شدند. به دستور یلتسن تمام مشاوران روسی خاک افغانستان را ترک کردند و دیگر روسها حاضر نشدند که به حکومت نجیب مواد سوختی بدهند.
اعلام قطع کمکهای نظامی و بعد توقف کلیهی کمکها در زمان یلستن، سراسیمهگی و اضطراب در کابل خلق کرد و این امر سبب شد که نظامیان و فراکسیونهای مختلف حزب حاکم وقت با شاخهها و جبهههای مختلف تنظیمها تماس بگیرند و ایتلاف کنند. پیآمد این امر، فروپاشی حکومت داکتر نجیب و حزب وطن در خطوط قومی بود. با قطع کمکهای روسیه حتا نجیب هم به این نتیجه رسید که حکومتش بقا ندارد و باید در بدل حفظ جانش با سازمان ملل متحد به نحوی به توافق برسد.
از قضا که تصمیم اخیر دونالد ترامپ هم سر از جنوری ۲۰۱۹ تطبیق میشود. این امر طالبان و حامیان بیرونیشان را در میز مذاکره در موضع قوت قرار خواهد داد. خلیلزاد در مصاحبهها و ملاقاتهایش با مقامهای دولتی گفت که در صورت دوام جنگ، واشنگتن در کنار دولت افغانستان و نیروهای امنیتی این کشور میمانَد، اما دستور دونالد ترامپ برای خروج بخشی از نیروهای امریکایی، شاید طالبان و حامیان آنان را به این نتیجه برساند که واشنگتن جدی نیست. این امر سبب میشود که گروه طالبان بیشتر به غلبهی نظامی باندیشند تا پایان جنگ. سراسیمهگی و اضطرابی که خروج نیروهای امریکایی در کابل خلق کرده است از چشم طالبان و حامیانشان پنهان نمیماند. به همین دلیل است که تصمیم اخیر دونالد ترامپ، شبیه تصمیم یلتسن در سال ۱۹۹۲ هوشمندانه نیست.
تردیدی نیست که شوروی در جنوری سال ۱۹۹۲ مرده بود. مسکو در آن زمان دیگر رمقی نداشت. در آن زمان شاید یلتسن دیگر نمیتوانست غیر از قطع کمکها برای نجیب، و تلاش برای دریافت تضمین امنیتی از تنظیمها و حامیان خارجیشان، کاری بکند. در شب آخر سال ۱۹۹۱ اتحاد شوروی به تاریخ پیوست و گورباچف، آخرین زمامدار این امپراطوری مرگ آن را اعلام کرد. در آگست سال ۱۹۹۱ هم کودتایی در مسکو صورت گرفت که نتیجهی آن به حاشیه رفتن نیروهای تندرو لیننیست و روی کارآمدن ناسیونالیستهای افراطی انزواطلب در کرملین بود. امروز هم ناسیونالیستهای انزوا طلب سکان رهبری کاخ سفید را به دست دارند، اما امریکا مثل شوروی رو به زوال نیست. امریکا محدودیتهای قدرت نظامی و اقتصادیاش را متوجه شده است و شاید در پی بازسازی خودش باشد، اما به هیچ وجه مثل شوروی سال ۱۹۹۱ در حال جان کندن نیست.
ماموریت مستشاری و حمایتی امریکا در افغانستان بار بزرگ اقتصادی و نظامی به دوش ایالات متحده نبود/نیست. شمار تلفات نیروهای امریکایی در افغانستان بسیار کم است و به قول برخی از تحلیلگران امریکایی، هزینهی مالی این ماموریت هم برای امریکا قابل تحمل میباشد. طالبان که در برابر دولت افغانستان و حامیانش میجنگند، محبوبیت داخلی و جهانی ندارند. برخلاف جنگ ویتنام که چریکهای ضد امریکایی وایتکنگ، محبوبیت داخلی و جهانی داشتند. در درون امریکا هم جنبش ضد افغانستان وجود ندارد. دیگر کشورهای غربی هم جنبشهای ضد حمایت از افغانستان ندارند. امریکا نه زیر فشار افکار عمومی جهان است، نه فشار داخلی. ماموریت پنتاگون در افغانستان در داخل ایالات متحده نامحبوب است، اما جنبش ضد افغانستان در امریکا وجود ندارد تا حکومت آن کشور را وادار به گرفتن تصمیمهای خطرناک کند. از آنجایی که ایالات متحده زیر فشار نیست، تصمیم رییس جمهور ترامپ، هیچ هوش مندانه به نظر نمیرسد.
تصمیم هوشمندانه این است که خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، بخشی از توافقنامهی پایان جنگ باشد. باید ترتیبی داده شود که با تطبیق کامل توافقنامهی پایان جنگ، خروج نیروهای امریکایی از افغانستان هم آغاز شود. تقسیم اوقات خروج نیروهای امریکایی باید مبتنی بر تقسیم اوقات تطبیق توافقنامهی پایان جنگ باشد. توافقنامهی پایان جنگ هم باید بین دولت افغانستان و طالبان به امضا برسد و قدرتهای بزرگ تطبیق آن را تضمین کنند. تا بهار سال آینده نصف نیروهای امریکایی از افغانستان خارج میشوند، اگر دونالد ترامپ بسیار عجولانه و در غیاب یک توافقنامهی صلح، دستور خروج متباقی نیروهای امریکایی را هم پس از تابستان سال آیندهی میلادی صادر کند، بعید نیست که حوادث ناگوار سال ۱۹۹۲ تکرار شود. تکرار حوادث سال ۱۹۹۲ نه تنها که افغانستان را میسوزاند بلکه امنیت قدرتهای بزرگ از جمله امریکا را هم به خطر میاندازد. حادثهی ۱۱ سپتامبر معلول فروپاشی نهاد دولت در افغانستان بود. دولتهای ورشکسته زمینهی تقویت جهادیسم جهانی را به میان میآورَد.
اگر ترامپ از حوادث سال ۱۹۹۲ و تصمیم یلتسن درس نگیرد، تمامی هزینههای انسانی و مالی امریکا در این بخشی از جهان برباد خواهد رفت. بعید نیست که امریکا با ترک عجولانهی افغانستان، بار دیگر سبب تقویت جهادیسم جهانی ضد غرب شود. خروج عجولانهی امریکا روایت آخر زمانی جهادیسم جهانی را تقویت میکند و جبهههای جدیدی برای ایالات متحده ایجاد خواهد کرد. خروج عجولانه و غیرمسوولانه شاید وضعیتی بیافریند که بار دیگر نیروهای امریکایی مجبور شوند به این بخشی از جهان بیایند و بجنگند.
خروج نیروهای امریکایی، باید بخشی از توافق پایان جنگ باشد و با تقسیم اوقات تطبیق این توافق، همآهنگ شود.
هشت صبح
ستاسي کمینټ به د پاڼی د مدیریت تر کتني وروسته خپور شي .
Your comment will be published after review by Directorate